یك خاطره از اسارت

یك خاطره از اسارت صدای زنی را شنیدم که می اظهار داشت: «چشمانش را باز کنید.» بانوی پزشکی بود که به انگلیسی از من چند سوال پرسید و من هم پاسخ دادم. سپس گفتم: «در ایران به کسانی که عمل لوزه انجام می دهند شیر و بستنی می دهند.» پزشک هم اظهار داشت: «بستنی که نداریم اما دستور می دهم شیر برایتان بیاورند.»



به گزارش کارکادو به نقل از ایسنا، رمضان استادیان از جمله آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است که وقتی به اسارت نیروهای بعثی درآمد، دخترش ۹ ماهه بود و هنگامی هم که بازگشت۹ سالش تمام شده بود. یعنی یک دهه از بزرگ شدن فرزندش را ندید. او روایت می کند: من در ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در عملیات رمضان اطراف بصره اسیر شدم.

یکی از خاطرات من در ارتباط با همین لحظه اساره است چونکه بمحض آنکه اسیر شدیم، نیروهای عراقی ما را پشت خاکریز بردند. حدود ۱۸ نفر بودیم. در مقابل هر یک از ما یک سرباز عراقی ایستاد. گلنگدن کشیده و قصد کردند ما را تیرباران کنند. یادم هست هیچ کس گریه نکرد. هیچ کس التماس نکرد. همه خوشحال بودند و ذکر می گفتند و طلب استغفار می کردند. یکی از سربازان عراقی آفتابه ای پر از آب جلوی دهان ما گرفت تا آب بنوشیم مثل زمانی که می خواهند پرنده ای را سرببرند و به وی آب می دهند. من با صدای بلند به دوستانم گفتم بچه ها! حالا ماه رمضان است. اجازه دهید با زبان روزه شهید شویم. هیچ کس از آن آفتابه آب ننوشید و سربازان عراقی هم حیران مانده بودند.

همچنین یک روز مشاهده کردیم هلیکوپتری بسیار به اردوگاهمان نزدیک شد؛ آنچنان که شیشه های پنجره به شدت می لرزید. نمی دانستیم جریان چیست و دلهره و اضطراب فراوانی داشتیم. فکر می کردیم نکند بخواهند اردوگاه را بمباران کنند؟ لحظه ای که من بیرون را نگاه کردیم دیدم زیر این هلیکوپتر نوشته شده UN یعنی سازمان ملل. هلکوپتر بیرون اردوگاه نشست. پس از چند دقیقه در اردوگاه باز شد و هفت هشت نفر با لباس نظامی وارد شدند. بعضی از آنان به سادگی فارسی سخن می گفتند.

وقتی وضع اردوگاه ما را دیدند تعجب کردند. آسایشگاه ما سرویس بهداشتی نداشت. ظرف های غذای ما وحشتناک بود. صورت بچه ها زرد بود. سرها تراشیده و لباس های بچه ها وصله پینه بود. پتوهای فرسوده منبع انتقال شپش بودند و اسیرانی که بیماری گال داشتند. صحنه های عجیب و غریب و وحشتناکی در ارودگاه ها وجود داشت به صورتی که یکی از ژنرال های حاضر از اعضای هیات اعزامی گفت من از تمام اردوگاه های جنگ های مختلف همچون جنگ جهانی دوم، اردوگاه های اسرائیل و غیره بازدید کردم و هیچ کجا چنین وضع اسفباری را ندیدیم.

هفته آینده در روزنامه های عراقی نوشته شد که هیأت سازمان ملل ۷۰ ایراد به اردوگاه های اسیران ایرانی در عراق گرفته است که البته صدام نپذیرفت و در پاسخ اظهار داشت: «این افراد دروغ می گویند. اسیران ایرانی میهمان ما هستند.» پس از چند روز پنج ۶ پزشک متخصص وارد اردوگاه شدند و اعلام نمودند هر کسی بیماری خاصی دارد می تواند به متخصصان رجوع کند. من هم چون مشکل لوزه داشتم به صورتی که شب ها از شدت درد نمی توانستم بخوابم، به آنان رجوع کردم. دکتر تشخیص عمل جراحی داد. روز بعد من و چند نفر دیگر را با آمبولانس به بیمارستان الرشید موصل بردند.

بیمارستان بزرگی بود. انتهای آن اتاقکی با بلوک سیمانی مخصوص اسرا درست کرده بودند. باور کنید موش های صحرایی در رفت و آمد بودند و من به سختی و با انزجار آنجا خوابیدم تا فردا بامداد لوزه مرا عمل کنند. پس از عمل سربازی عراقی با تشر و ناسزار مرا به سمت همان اتاقک سیمانی هل می داد و با من بدرفتاری می کرد. وقتی نوبت معاینه شد، باز هم آن سرباز مرا به سمت اتاق پزشک هل می داد. چشمان و دستانم بسته بود. صدای زنی را شنیدم که می اظهار داشت: «چشمانش را باز کنید.» بانوی پزشکی بود که به انگلیسی از من چند سوال پرسید و من هم پاسخ دادم. سپس گفتم: «در ایران به کسانی که عمل لوزه انجام می دهند شیر و بستنی می دهند.» پزشک هم اظهار داشت: «بستنی که نداریم اما دستور می دهم شیر برایتان بیاورند.» آرزوی آزادی هم برایم کرد. بعد اجازه نداد سرباز چشمانم را ببندد. از آن لحظه به بعد سرباز با احترام خاصی با من رفتار می کرد. یک لیوان شیر برایم آورد و وقتی سوار آمبولانس شدم تا به اردوگاه بازگردم سرباز سفارشم را به راننده کرد و اظهار داشت: «این اسیر به زبان عربی و انگلیسی مسلط بوده و معلم است. با احترام با وی برخورد کن.»

راننده چشم مرا نبست و سر یکی از فلکه های موصل ایستاد و سرباز داخل آمبولانس رفت و کمی بستنی برایم خرید که خیلی خوشمزه بود. بعد در شهر گشتی زدیم. پرسید: «شهر موصل را چطور یافتی؟» من شوخی کردم و گفتم: «واقعا زیباست. مثل این که واقعا سانفرانسیکو است.» نزدیک اردوگاه که رسیدیم سرباز از من اجازه گرفت تا چشمانم را ببندد.





منبع:

1400/03/08
11:22:11
5.0 / 5
633
تگهای خبر: سرویس , گل
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۳ بعلاوه ۵
karkado فروش کادو و انتخاب انواع کادویی
karkado.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاركادو محفوظ است

كاركادو

فروش کادو و انتخاب انواع کادویی