ترویج حرمسرا و آوازخوانی در دوره چهار حاکم عباسی

ترویج حرمسرا و آوازخوانی در دوره چهار حاکم عباسی به گزارش کارکادو، دورانی که امام کاظم(علیه السّلام) در آن زندگی می کرد، مصادف با اولین مرحله استبداد و ستمگری حکّام عباسی بود. شروع امامت و ولایت امام کاظم(ع) هم همزمان با استقرار و ثبات خلافت عباسی ها بود.


به گزارش کارکادو به نقل از خبر آنلاین به نقل از منابع تاریخی، امام کاظم(ع) در مقطعی به امامت رسید که ظالم ترین و جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آنها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش سبب شد تا حاکمان و زمام داران بتوانند به سادگی بر مخالفان خود تسلط پیدا کنند و اعمال، رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند. - برخی از حُکام و سلاطین ظالم و ستمگر عباسی دوره ی امام کاظم(ع) عبارتند از: ۱. منصور دوانیقی: وی دومین حاکم دولت عباسی پس از برادرش ابوعباس سفاح است. وی به بُخل و حسادت معروف بود و به همین جهت لقب دوانقی به وی دادند. ۲. مهدی عباسی: تمایل بیش از اندازه به لهو و لعب، زن و... از معروف ترین خصایص این خلیفه ی عباسی بود. شدت علاقه ی وی به این گونه مسائل سبب آن شد که پسرش ابراهیم رئیس آواز خوان ها و خواننده ها و دخترش علیّه جزو گروه خواننده ها، نوازنده ها و رقاص های بغداد شود. ۳. هادی عباسی: وی در سن ۲۵ سالگی به حکومت رسید، در حالیکه مخالف سرسخت و دشمن اهل بیت(ع) و حاکم شرور بود. چنان که شرارت از سر و رویش می بارید. زندگی اش سراسر غرور و تکبر و ناپختگی و بی تجربگی جوانی بود. دوره‌ی حکومت او از دوران های سخت خاندان (ع) و شیعیان بود. مسعودی مورّخ مشهور در کتاب «مروج الذهب» درباره‌ی هادی عباسی می گوید: «.... قسی القلب، بد اخلاق و زشت خوی بود». شروع قیام ها و نهضت ها به رهبری بنی هاشم و علوی ها در زمان خلافت هادی عباسی بود. واقعه ی «فخ» به رهبری حسین بن علی یکی از قیام های معروف آن دوره است. این نهضت مورد تأیید امام کاظم(ع) بود بگونه ای که امام(ع) رهبری این قیام (حسین بن علی) را به شهادت بشارت داد و او را سفارش به تقویت، مقاوت و صبر کرد.
آن حضرت به وی چنین فرمود: «تو کشته می شوی، خوب جنگ کن؛ چونکه قوم و لشکری که در مقابل تو است، از فاسقانند...». و این موضع امام(ع)، قیام فخ را در ردیف سالم‏ترین قیام های علویان بر ضد عباسیان قرار می دهد. ۴. هارون الرشید: وی در ثروت اندوزی، اسراف، داشتن حرم سرا، زنان آواز خوان و رقاص معروف بود. نسبت به ائمه و سادات بنی هاشم نهایت خصومت و دشمنی را روا می داشت و در از بین بردن آنها تلاش می کرد. زندانی نمودن موسی بن جعفر(ع) بارها و بارها و شهادت آن حضرت در زندان به دست سندی بن شاهک نمونه ای از این دشمنی هاست. - هارون الرشید و تظاهر انتساب به پیامبر اکرم(ص)

خطیب بغدادی در کتاب تاریخ خود نقل می کند که: هارون الرشید به حج و به زیارت مرقد پیامبر(ص) آمد. عده ای از قریش و سران قبایل و هم موسی بن جعفر(ع) با وی همراه بودند. چون هارون به مزار پیامبر رسید اظهار داشت: سلام بر تو ای رسول خدا! ای پسر عمویم! وی می خواست با این عبارت به اطرافیان فخر بفروشد. در این هنگام موسی بن جعفر(ع) به قبر پیامبر نزدیک شد و اظهار داشت: «سلام بر تو ای پدر»! چهره ی رشید دگرگون شد و اظهار داشت: ای ابو الحسن! افتخار حقیقی همین است. - اثبات نسبت با رسول اکرم(ص

نقل کرده اند روزی هارون الرشید از امام کاظم(ع) پرسید: چگونه شما می گویید فرزندان رسول الله(ص) هستید، در حالیکه فرزندان علی(ع) هستید. همانا مرد از سوی پدر منسوب به جدّ می شود، نه از سوی مادر. امام(ع) در جواب، این آیه ی مبارکه را قرائت فرمود: «... و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش می‏دهیم! و (همچنین) زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را همه از صالحان بودند».
در حالیکه برای حضرت عیسی(ع) پدری نیست، همانا وی از سوی مادر به انبیا منتسب شد. این گونه ما ملحق به فرزندان پیامبر(ص) می شویم از سوی مادرمان حضرت زهرا(س). همینطور خدای متعال فرمود: «هر گاه پس از علم و دانشی که (درباره ی مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خویش را دعوت نماییم، شما هم فرزندان خویش را ما زنان خود را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما خودمان را و شما خودتان را (کسانی را که مانند جان ماست) فرا خوانیم، آن گاه مباهله نماییم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم». پیامبر(ص) هنگام مباهله ی با نصاری هیچ کس را دعوت نکرد، مگر علی، فاطمه و حسن و حسین(ع) پس حسنین فرزندان پیامبر(ص) هستند. - شهادت امام کاظم(ع) به روایت استاد مطهری

شهید مطهری در رابطه با چگونگی به شهادت رسیدن امام کاظم(ع) می نویسد: «آخرین زندان امام(ع)، زندان سندی بن شاهک بود. در جایی خواندم که او اساساً مسلمان نبوده و یک مرد غیرمسلمان بوده است. از آن کسانی بود که هر چه به او دستور می دادند، دستور را بشدت اجرا می کرد. امام[کاظم(ع)] را در یک سیاهچال قرار دادند. بعد هم کوشش کردند تبلیغ بکنند که امام(ع) به اجل خود از دنیا رفته است. نوشته اند که همین یحیی برمکی، برای اینکه پسرش فضل را تبرئه کرده باشد، به هارون قول داد که آن وظیفه ای را که دیگران انجام نداده اند[یعنی به شهادت رساندن امام کاظم(ع) را]، من خودم انجام می دهم. [یحیی] سندی را دید و گفت این کار را تو انجام بده و او هم قبول کرد. یحیی زهر خطرناکی را فراهم نمود و در اختیار سندی گذاشت. آنرا به یک شکل خاصی در خرمایی تعبیه کردند و خرما را به امام(ع) خوراندند و بعد هم، فوراً شهود حاضر کردند، علمای شهر و قضات را دعوت کردند؛ نوشته اند «عدول المؤمنین» را دعوت نمودند، یعنی مردمان موجه، مقدس و آنهایی که مورد اعتماد مردم هستند، امام کاظم(ع) را هم در جلسه حاضر کردند و هارون اظهار داشت: ایها الناس! ببینید این شیعه ها چه شایعاتی در اطراف موسی بن جعفر رواج می دهند؟ می گویند: موسی بن جعفر در زندان ناراحت است، موسی بن جعفر چنین و چنان است؛ ببینید! او کاملا سالم می باشد.

تا حرفش به اتمام رسید، حضرت فرمود: دروغ می گوید، همین هم اکنون من مسمومم و از عمر من دو سه روزی بیشتر باقی نمانده است. این جا تیرشان به سنگ خورد. این بود که پس از شهادت امام(ع)، پیکر مطهر آن حضرت را آوردند در کنار جسر[پُل] بغداد گذاشتند و هی مردم را می آوردند که ببینید! آقا سالم است؛ عضوی از ایشان شکسته نیست، سرشان هم که بریده نیست، گلویشان هم که سیاه نیست، پس ما موسی بن جعفر را نکشتیم و به اجل خودش از دنیا رفته است. سه روز پیکر مطهر امام(ع) را در کنار جسر بغداد نگه داشتند. برای اینکه به مردم این جور افهام کنند که امام(ع) به اجل خود از دنیا رفته است. البته امام کاظم(ع) علاقه مند زیاد داشت، ولی آن گروهی که مثل اسپند روی آتش بودند، شیعیان بودند. یک جریان واقعاً دلسوزی می نویسند که چند نفر از شیعیان امام کاظم(ع)، از ایران آمده بودند، با آن سفرهای قدیم که با چه سختی می رفتند؛ این ها خیلی آرزو داشتند که حالا که موفق شده اند بیایند تا بغداد، لااقل بتوانند از این زندانی هم یک ملاقاتی بکنند. ملاقات زندانی که نباید یک جرم محسوب شود، ولی اجازه ملاقات با زندانی را نمی دادند.

این ها با خود گفتند: ما خواهش می نماییم، شاید بپذیرند. آمدند خواهش کردند، اتفاقاً پذیرفتند و گفتند: بسیارخوب، همین امروز ما ترتیبش را می دهیم؛ همین جا منتظر باشید. این بیچاره ها مطمئن شده بودند که آقا را زیارت می کنند و بعد بر می گردند به شهر خودشان [و می گویند] که ما توفیق پیدا کردیم آقا را ملاقات نماییم و آقا را زیارت کردیم؛ از خودشان فلان مساله را پرسیدیم و این جور به ما جواب دادند. همینطور که بیرون زندان منتظر بودند که کی به آنها اجازه ملاقات بدهند، یک وقت دیدند که چهار نفر بیرون آمدند و یک جنازه هم روی دوششان است. مأمور [به آنها] اظهار داشت: امام شما همین است... و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.»(سیری در سیره ائمه اطهار(ع)؛ ص 190 تا 192) 2323


منبع:

1401/11/27
13:48:03
5.0 / 5
422
تگهای خبر: تاریخی , جوان , دانش , رمان
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۶ بعلاوه ۴
karkado فروش کادو و انتخاب انواع کادویی
karkado.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاركادو محفوظ است

كاركادو

فروش کادو و انتخاب انواع کادویی