ماجرای بیرون انداخته شدن بازیگر پیشكسوت از خانه پدری

ماجرای بیرون انداخته شدن بازیگر پیشكسوت از خانه پدری كاركادو ماجرای بیرون انداخته شدن بازیگر پیشكسوت از خانه پدری


در بخشی از این گفت وگو درباره سختی هایی كه داریوش اسدزاده در راه هنرمند شدن كشید، خاطرات جالبی نقل شده است.

قطعا رسیدن به جایگاهی در هنر كار سختی است و نیاز به مرارت ها دارد، شما چگونه این مراحل را گذراندید؟ همانطور كه گفتم پدرم مخالف كار من بود درست هم می گفت اما ما جوان بودیم و نمی توانستیم آینده را پیش بینی نماییم، در ضمن به هنر هم عشق داشتیم. یك بار به تئاترم دعوتش كردم اما خوشش نیامد و سری تكان داد و رفت. تا جایی كه می توانست جلوی من را می گرفت اما عشق من به این كار بیشتر بود و یك بار هم بنابراین از خانه بیرونم كرد. من كار اداری هم داشتم و در وزارت دارایی كار می كردم، پست حساس و مهمی بود و همزمان با آن در تئاتر هم بودم. جوانی دوران بدی است، افراد كمی پیدا می شوند كه بتوانند در آن زمان راهشان را درست انتخاب كنند. من ویلون هم می زدم و به مدرسه موسیقی كشور رفتم اما علاقه ام به تئاتر بیشتر بود و البته كه پدرم می گفت "تو میخواهی مطرب شوی؟" بنابراین ویالونم را شكست. در واقع داستان اینگونه بود كه روزی پدرم خانه نبود و داشتم تمرین می كردم. متوجه نشدم كه به خانه آمده است، وقتی من را دید جلو آمد و همان شد كه از خانه بیرونم كرد و برای مدتی خانه عمویم ماندم. برایمان یكی از خاطراتتان در تئاتر را می گویید؟ وقتی در تئاتر عنوانی پیدا كرده بودم و رول اول بازی می كردم پدرم را دعوت كردم تا به تماشای نمایش ما بیاید. نمایش حدودا كمدی بود گاهی پیش می آمد كه از شدت خنده مردم پرده ها را می كشیدند تا بعد كه سكوت شد دوباره نمایش ادامه پیدا كند. صندلی اول را برای پدرم رزرو كردم و با شادمانی دعوتش كردم تا كسی كه اینقدر مخالف كار من بود، بیاید و ببیند كه فرد موفقی شده ام. نمایش به اتمام رسید و همه مخاطبان رفته بودند، گریمم را پاك كردم، لباسم را عوض كردم و به پیشش رفتم. نگاه غضب آلودی به من كرد و رفت... من فهمیدم كه عصبانی است اما نمی دانستم چرا. از تماشاخانه كه خارج شدیم پشت سرش راه می رفتم اما یك دفعه برگشت گفت تو خجالت نمی كشی؟ و بعد هم دنبالم كرد و من هم پا به فرار گذاشتم. خلاصه دید به پایم نمی رسد و رفت خانه. وقتی من به خانه رسیدم دیدم در قفل است و راهم نمی دهد. دم در نشسته بودم كه دیدم مادرم آمد و درب را باز كرد و من را به خانه راه داد و به این صورت من همنچنان تئاتر را ادامه دادم... 241241

1397/06/01
13:54:57
5.0 / 5
4440
تگهای خبر: تئاتر , جوان , هنر
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۸ بعلاوه ۵
karkado فروش کادو و انتخاب انواع کادویی
karkado.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاركادو محفوظ است

كاركادو

فروش کادو و انتخاب انواع کادویی