وقتی كارگر ساختمانی بازیگر نقش اول می گردد

وقتی كارگر ساختمانی بازیگر نقش اول می گردد كاركادو وقتی كارگر ساختمانی بازیگر نقش اول می گردد


عاطفه محرابی: فیلم سینمایی «رفتن» كه حضورهای موفقی درعرصه بین المللی داشته است، دومین فیلم بلند سینمایی برادران محمودی است. این فیلم هم همچون «چند مترمكعب عشق» داستانی عاشقانه دارد و به مبحث مهاجرت افغان ها می پردازد. نوید و جمشید محمودی كه اصالتا افغان هستند، اینبار هم توانستند تصویر تاثیرگذاری عرضه داده و شرایطی كه مهاجران با آن دست و پنجه نرم می كنند را به تصویر بكشند. از نكات قابل توجه درمورد این فیلم، نقش آفرینی دو بازیگر اصلی است كه برای نخستین بار مقابل دوربین حاضر شده اند. بازیگرانی كه خود هم اصالتا افغان هستند و به قول نوید محمودی كارگردان «رفتن» یكی از دلایل حضور این دو بازیگر جوان در دو نقش اصلی، تجربیات مشتركی بوده است كه آنها در مورد مهاجرت خود و بستگان شان داشته اند. در ادامه گفت وگوی ما با نوید محمودی را درباره فضاسازی فیلم و چگونگی كار با بازیگران «رفتن» می خوانید. «رفتن» هم اكنون در گروه سینمایی هنروتجربه در حال اكران است. نكته ای كه در «رفتن» دیده می گردد و در «چند متر مكعب عشق» هم وجود داشت، استفاده به جا از نابازیگرانی بود كه با اینكه تابحال مقابل دوربین حضور نداشتند، ولی نقش های اصلی را در فیلم شما ایفا كرده اند و بازی بسیار درخشانی از خود عرضه داده اند. درمورد پروسه انتخاب این بازیگران و سپردن نقش های اصلی فیلم به آنها توضیح دهید. همانطور كه اشاره كردید، هم فرشته حسینی و هم رضا احمدی هیچ كدام قبل از فیلم «رفتن» در جایی بازی نكرده بودند و این نخستین فیلم هر دو آنهاست. ما با دنیایی مواجه هستیم كه درگیر مبحث مهاجرت است، شاید برای خیلی ها كه در خارج از خاورمیانه ساكن هستند این یك سوال باشد كه چه اتفاقی در خاورمیانه می افتد كه مردم از عراق، افغانستان، سوریه و...دائما به سمت آنها مهاجرت می كنند. برای من بعنوان فیلمساز مسئله بود كه آنها بدانند مهاجران در مسیری كه پشت سر می گذارند، چه شرایط مرگ باری را تحمل می كنند. كسانی كه می پذیرند این نوع مهاجرت را برای ادامه زندگی شان تجربه كنند انگار این را می پذیرند كه حتی برای ادامه زندگی كردن شان در این مسیر بمیرند. رفتن به دریا و ساعت ها روی آب ماندن و سختی هایی از این دست كه تابحال سبب مرگ تعداد زیادی از مهاجران شده است. همین موضوعات بود كه ذهن من را به سمت فیلم «رفتن» برد. احساس كردم باید برای بیان چیزی كه در ذهنم هست، از آدم هایی كه خودشان به این شرایط نزدیك ترند استفاده كنم تا در ایفای نقش بتوانند به شكل ملموس تری آن فضا را به تصویر بكشند. ازاین رو رضا احمدی را انتخاب كردم كه بخش بزرگی از خانواده او از افغانستان به ایران و از ایران به تركیه مهاجرت كرده بودند. فرشته حسینی هم در این زمینه تجربه مشتركی داشت و در همان روزها برادرش از ایران به سوئد رفته بود. این دو بازیگر را از كجا پیدا كردید و چگونه با آنها آشنا شدید؟
فرشته پیش تر در فیلم «چند مترمكعب عشق» تست داده بود و ما او را دیده بودیم. از همان موقع این را می دانستیم كه یك روز با او همكاری خواهیم كرد. اما در مورد رضا احمدی اینگونه نبود و شناختی از قبل وجود نداشت. برای رضا بازیگری كار بسیار سختی بود. چون او كارگر ساختمانی است، رضا سنگ كار و كاشی كار بسیار خوبی است اما نوع زندگی ای را كه ما قصد داشتیم در «رفتن» به تصویر بكشیم خیلی خوب می شناخت و در آن فضا زندگی كرده بود. چگونه این دو بازیگر را هدایت كردید كه تا این اندازه واقعی و باورپذیر به ایفای نقش پرداختند؟
تلاش كردم در تمام فیلم راجع به آن چیزی كه باید آنها بازی كنند بارها و بارها حرف بزنم. مدام به آنها موقعیتی كه در آن قرار دارند را یادآوری می كردم. گفت وگو كردن درباره این فضاها، بچه ها را تا حد زیادی به شرایط نقش نزدیك می كرد. آشنا شدن با شرایطی كه بازیگر مقرر است در فیلم آن را به تصویر بكشد به ایفای بهتر نقش كمك می نماید. درباره كلیت فضا و حال و هوایی كه باید به تصویر بكشند با آنها صحبت می كردم و بقیه جزئیات برای رسیدن به حس هر سكانس را با تمریناتی كه سر صحنه انجام می دادیم، تكمیل می كردیم. وقتی مقرر است با نابازیگر كار نماییم، امكان دارد هر راهنمایی بیش از حد برای او مضر شود و نتیجه بر عكس داشته باشد. ازاین رو كار با نابازیگران از این وجه می تواند بسیار خطرناك باشد. به طور كلی به كار كردن با بازیگران نوظهور همیشه علاقه مند هستید و سریال «سایه بان» هم كه سال قبل از شما پخش گردید گواهی بر این علاقه شماست.
كشف همیشه جذاب است. احساس می كنم به آدم هایی كه توانا هستند باید فرصت دیده شدن داد. من و جمشید همیشه این ریسك را می نماییم و به آدم هایی كه توانایی دارند و دلشان می خواهد دیده شوند این فرصت را می دهیم. طبیعتا كار برای آنها هم دشوار می باشد چون در یك ماراتن چند ماهه قرار می گیرند كه باید تمرینات سختی كنار ما داشته باشند. مثلا رضا احمدی و فرشته حسینی كه در فیلم «رفتن» با لهجه فارسی دری صحبت می كنند، لهجه ذاتی افغان شان این نیست و برای رسیدن به این لهجه تمرینات زیادی انجام داده اند. رضا و فرشته هم لهجه اصلی شان چیز دیگری بود و برای این فیلم تمرین كردند تا به فارسی دری صحبت كنند. درست است كه این تمرینات ماه ها طول می كشد ولی پروسه ای كه برای رسیدن به نتیجه طی می گردد هم برای آنها بعنوان بازیگر و هم برای من و جمشید جذاب بود. برعكس فرصتی كه شما برای نابازیگران بوجود آورده اید، در «رفتن» بازیگرانی كه به لحاظ تجربی كار بیشتری انجام دادند و جزو بازیگرانی كه چهره شناخته شده ای دارند، هستند، نقش خیلی كوتاهی داشتند و حضور آنها به یكی دو سكانس خلاصه می گردد. مثلا حضور نازنین بیاتی و بهرنگ علوی در نقش های كوتاه چند سكانسی همچون این نوع استفاده است.
وقتی مقرر است یك فیلمی را كار نماییم به یك سری آدم ها فكر می نماییم و به آنها پیشنهاد می دهیم در فیلم حاضر شوند. من دوست داشتم نقش دوست فرشته در خیاط خانه را دختری با خصوصیت های نازنین بیاتی بازی كند. ازاین رو به او بازی در این نقش را پیشنهاد دادم و گفتم كه نقش كم و كوتاهی دارد. نازنین برای حضور در این فیلم علاقه نشان داد و مبحث فیلم «رفتن» برایش جذاب بود. ازاین رو این همكاری شكل گرفت. در مورد بهرنگ علوی هم همین صورت گرفت. به او گفتم نقشی كه برای تو در نظر دارم نقش متفاوتی است و چنین خصوصیاتی دارد، بهرنگ هم از بازی در این نقش استقبال كرد. آقای شمس را هم كه فقط یك سكانس در فیلم حضور دارد از ابتدا برای آن نقش در نظر داشتیم و خوش بختانه ایشان از كار خوششان آمد و همكاری شكل گرفت. یكی از مواردی كه در فیلم های شما دیده می شود، فضاهای قابل باور است. در فیلم های شما چیدمان به روشی كه در طراحی صحنه سینما رایج است دیده نمی گردد و به نظر می آید وقت زیادی را صرف پیدا كردن لوكیشن های واقعی می كنید.
لوكیشن ها خیلی هم زمان با فیلم انتخاب نمی شوند. بلكه اغلب لوكیشن ها از خیلی قبل تر انتخاب شده اند. فیلمسازی برای من و جمشید اینگونه نیست كه بگوییم: «خب...بسم الله... برویم دو ماه دیگر یك فیلم بسازیم». معمولا سوژه ای مدت های زیادی در ذهن ما هست و درباره آن حرف می زنیم و آن را زندگی می نماییم. درباره اش مطالعه و تحقیق می نماییم. وقتی حدود سه سال یك سوژه را در ذهن داشته باشی و مدام آن را پرورش دهی، طبیعتا در طول این سه سال لوكیشن های مورد نیاز برای آن سوژه را در اطراف می بینی و با دقت بیشتری به دور و بر نگاه می كنی. برای همین موقعی كه آغاز به ساخت فیلم می نماییم، می دانیم مقرر است در چه لوكیشنی كار را پیش ببریم. در مورد بازیگران مان هم همینطور است. ما خیلی قبل از آنكه پیش تولید فیلم را شروع نماییم، بازیگران مان را انتخاب كرده ایم. حتی برای نقش های فرعی تر هم از قبل بازیگرانی كه مدنظر داریم را انتخاب می نماییم. شاید در غالب اوقات از همان مرحله ایده و فیلمنامه می دانیم كه مقرر است برای یك نقش به خصوص سراغ چه بازیگری برویم و در چه حال و هوا و لوكیشنی فیلم را بسازیم. حتی در مورد انتخاب لباس بازیگران هم همینطور است و ما از مرحله نگارش فیلمنامه به لباسی كه باید بازیگر بپوشد فكر می نماییم. مثلا شال گردن زرشكی كه در «رفتن» دور گردن فرشته است، از همان زمان نگارش فیلمنامه طراحی شده و برایش نوشته شده بود.

درست است كه شما اصالتا افغانستانی هستید ولی به نظر نمی رسد با چنین شرایطی كه در فیلم «رفتن» می بینیم به ایران مهاجرت كرده باشید. با این حساب چگونه در فیلم هایتان تا این اندازه با جزئیات حال و روز مهاجران را تصویر می كنید؟
ما هم در بچگی مهاجرت كردیم و همین مسیرها را طی كرده ایم ولی آن چیزی كه در فیلم هایمان می بینی آن چیزی كه من و جمشید در بچگی مان دیده ایم نیست. چون ما كودك بودیم. تصاویری كه در فیلم های ما وجود دارد برگرفته از چیزی است كه در طول این سال ها آدم های دور و برمان تجربه و تعریف كردند و ما شاهد آن سختی ها بوده ایم. این آدم ها كه از دوستان، آشنایان، هم شهری، هم محلی و بستگان دور و نزدیك ما بودند، تجربیاتی كه در مهاجرت داشتند را برای ما تعریف كردند و در ذهن ما مانده است. معمولا روزها و ساعت های زیادی در خیابان راه می روم و به آدم ها نگاه می كنم. كافی است در همین رفت و آمدها در اتوبوس، مترو و خیابان بدون اینكه كسی حواسش باشد گوشهایت را یك جا پارك كنی! آن وقت چیزهایی می شنوی كه ده ها سال می توانی با آن زندگی كنی و از یادت نرود. من با فیلم «رفتن» به فستیوال های زیادی رفتم. خصوصا در آلمان، فرانسه، امریكا و اتریش كه تعداد زیادی مهاجر در آن وجود دارد بازخوردهای فوق العاده ای گرفتم. برخی از مهاجران در آلمان آنقدر فیلم «رفتن» به نظرشان واقعی آمده بود كه در اواسط فیلم نتوانستند احساسات خودشان را كنترل كنند و از سالن بیرون رفتند. آنها پس از فیلم با من حرف زدند و گفتند: «واقعا حس خفگی به ما دست داده بود، چون حالی كه نبی در صندوق عقب ماشین داشت را به خوبی می فهمیدیم.» یك از آنها كه فكر می كنم هنوز 18 سالش هم نشده بود، به من اظهار داشت كه دقیقا این فضا را تجربه كرده و زمانی كه مهاجرت می كردند به همراه دو نفر دیگر تمام مدت در صندوق عقب ماشین پنهان شده بودند. می اظهار داشت: «داشتم می مُردم و دیگر نفسم بالا نمی آمد ولی به ما گفته بودند تحت هیچ شرایطی حق ندارید به صندوق ضربه بزنید و صدایی در بیاورید.» جوان به من گفت شما طوری این سكانس را نمایش دادید كه من دقیقا یاد آن لحظه افتادم و نفسم داشت می گرفت. شاید یكی از دلایلی كه تا این اندازه فیلم «رفتن» واقعی به نظر می آید این باشد كه من و جمشید تلاش می نماییم خوب اطراف مان را ببینیم و نسبت به چیزهایی كه می شنویم بی توجه نباشیم. 241241

1397/04/27
14:02:22
5.0 / 5
4288
تگهای خبر: تصویر , جوان , سینما , فیلم
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۶ بعلاوه ۳
karkado فروش کادو و انتخاب انواع کادویی
karkado.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كاركادو محفوظ است

كاركادو

فروش کادو و انتخاب انواع کادویی